صعود شگفتانگیز اقتصاد چین از یک کشور فقیر، منزوی و عمدتاً مملو از زمینهای کشاورزی، به دومین اقتصاد بزرگ جهان، آن هم در کمتر از نیم قرن، از مهمترین تحولات قرن بیستم و بیستویکم است. این جهش تنها یک رشد عددی در تولید ناخالص داخلی نبود، بلکه بازتابی از تغییرات ساختاری عمیق در سیاستگذاری، فرهنگ سازمانی، مدل حکمرانی و تعامل با جهان است. در این مقاله به بررسی دقیق مراحل مختلف این مسیر چشمگیر میپردازیم؛ از اصلاحات سیاسی گرفته تا نوآوریهای فناورانه و البته بررسی اینکه اقتصاد چین چگونه رشد کرد.
اقتصاد چین در طول تاریخ با عبور از حوادث، رویدادها و سیاستها متعددی به آنچه که امروز میبینیم رسیده است.
پیش از آنکه اقتصاد چین به موفقیت امروز برسد، دههها درگیر سیاستهای ناکارآمد و ایدئولوژیک بود. برنامههایی مانند «جهش بزرگ به جلو» و انقلاب فرهنگی، آسیبهای جدی به زیرساختهای اقتصادی این کشور وارد کردند. تولید کم، قحطی فراگیر و فقدان نوآوری، مشخصههای اصلی اقتصاد چین در این دوران بودند.
ورود دنگ شیائوپینگ به صحنه رهبری، آغازگر تحول در اقتصاد چین بود. با کنار گذاشتن شعارهای کمونیستی و حرکت بهسوی واقعگرایی، دنگ به مردم وعده داد: «مهم نیست گربه چه رنگی دارد، مهم این است که موش بگیرد.» این جمله مشهور، نقطه عطفی در فهم جدید از این موضوع است که بدانیم اقتصاد چین چطور رشد کرد.
با ایجاد مناطق ویژه اقتصادی، دنگ شیائوپینگ اولین قدمهای جدی برای بازسازی اقتصاد چین را برداشت. این مناطق با سیاستهای باز و آزادی اقتصادی، به الگوهای موفقی برای سایر نقاط کشور تبدیل شدند و باعث شتاب بیشتر رشد اقتصادی شدند.
آزادی در کشاورزی، انقلابی در تولید و تغذیه اقتصاد چین بود. رهایی کشاورزان از بند نظام اشتراکی، منجر به افزایش تولید و رونق روستاها شد. این تحول، پایهگذار رشد پایدار در بخش کشاورزی و سپس بخش صنعت شد و به خوبی نشان داد به کمک اصلاحاتی ساده، اقتصاد چین چگونه رشد کرد.
یکی از گامهای مهم در توسعه اقتصاد چین، کاهش نقش بنگاههای دولتی ناکارآمد و میدان دادن به کسبوکارهای خصوصی بود. با باز شدن فضای اقتصادی، کارآفرینان بسیاری ظهور کردند که بعدها نقش مهمی در جهش فناوری و تولید داشتند.
عضویت در سازمان تجارت جهانی (WTO) ورودی پرشتاب برای اقتصاد چین به بازار جهانی را رقم زد. این عضویت که در سال ۲۰۰۱ صورت گرفت، نهتنها دسترسی اقتصاد چین را به بازارهای بینالمللی تضمین کرد، بلکه باعث شد سرمایهگذاران خارجی با اعتماد بیشتری وارد این کشور شوند.
چین خیلی زود به کارخانه جهان و ستون صادرات تبدیل شد. صنایع تولیدی چین به کمک نیروی کار گسترده، هزینههای پایین و زیرساختهای مناسب، به موتور محرکه اقتصاد چین تبدیل شدند. این روند، سهم عمدهای در تثبیت جایگاه این کشور در اقتصاد جهانی داشت.
از طرف دیگر، دولت چین با تخصیص منابع عظیم به صنایع کلیدی مانند فولاد، خودرو و الکترونیک، اقتصاد چین را تقویت کرد. این سیاستها باعث شد کشور به تولیدکننده اول بسیاری از کالاهای استراتژیک در جهان تبدیل شود.
وجود زیرساختهای مدرن هم در پیشرفت اقتصاد چین بیتاثیر نبودند؛ از بنادر بزرگ گرفته تا شبکه پیشرفته راهآهن، سرمایهگذاری عظیم در زیرساختها، ظرفیت لجستیکی و صادراتی اقتصاد چین را چندین برابر کرد. این زیرساختها نقش حیاتی در تسریع توسعه صنعتی و جذب سرمایه خارجی ایفا کردند.
با تمرکز بر تربیت نیروهای متخصص در رشتههای فنی و مهندسی، چین نسل جدیدی از کارگران ماهر و مدیران حرفهای را وارد بازار کار کرد. این نسل، بنیانگذاران نوآوری در اقتصاد چین شدند.
همچنین رشد طبقه متوسط و توسعه شهرهای جدید، به افزایش مصرف داخلی و تقویت تقاضای بازار کمک کرد. این عامل، مکملی برای صادراتمحوری بود و ستون دیگری در سازه اقتصاد چین به حساب میآمد.
یکی از مهمترین قدمهایی که کشور چین در جهت پیشرفت اقتصادی برداشت، گذار از تقلید به نوآوری در و اقتصاد دیجیتال بود. امروز دیگر اقتصاد چین تنها وابسته به تولید انبوه نیست. شرکتهای بزرگی همچون علیبابا، هواوی و تنسنت، در خط مقدم فناوری جهانی هستند و سهم بزرگی از اقتصاد دیجیتال را در اختیار دارند.
پرداخت دیجیتال و پلتفرمهای تجارت هم به نوبه خود انقلابی در اقتصاد چین بهوجود آوردند. سیستمهای پرداخت موبایلی و پلتفرمهای آنلاین باعث شدند اقتصاد چین در برخی زمینهها از کشورهای پیشرفته نیز پیشی بگیرد. این رشد انفجاری، نتیجه ترکیب سیاستهای هوشمندانه، جمعیت بالا و آمادگی دیجیتال بود.
یکی از مهمترین اقدامات دولت چین، برنامههای پنجسالهای بود که نقشه راه اقتصاد چین شد. در هر برنامه پنجساله، مسیر توسعه اقتصاد چین با جزئیات تعیین میشود؛ از تخصیص بودجهها گرفته تا سیاستهای صنعتی، همگی تابع اهداف کلان مشخصی هستند که به انسجام و پایداری رشد کمک میکنند.
بهعلاوه، خودکفایی در نیمهرساناها، انرژیهای نو، هوش مصنوعی و بیوتکنولوژی، بخشی از اهداف راهبردی است که آینده اقتصاد چین را تضمین و زمینه را برای رقابت با غرب فراهم میکند.
حتما شما هم نام پروژه کمربند و جاده را شنیدهاید. طرح کمربند و جاده، تلاش چین برای توسعه نفوذ اقتصادی و ساختاردهی مجدد به زنجیره تأمین جهانی است. از بندرها در آفریقا تا خطوط ریلی در آسیای میانه، اقتصاد چین در حال جهانیسازی تأثیر خود است.
یوآن دیجیتال نیز در سمت دیگر روابط مالی بینالمللی را بازتعریف میکند. عرضه یوآن دیجیتال، بخشی از استراتژی چین برای گسترش قدرت مالی و کاهش وابستگی جهانی به دلار است. اگر این سیاست موفق شود، تأثیر آن بر آینده اقتصاد چین و اقتصاد جهان بسیار عمیق خواهد بود.
رشد اقتصاد چین در دنیا مثالزدنی است. البته همین رشد اقتصادی هم چالشهایی بهدنبال دارد:
– نابرابریهای اقتصادی و خطرات اجتماعی
– بحرانهای زیستمحیطی و مسئولیتهای توسعه پایدار
– رقابتهای ژئوپلیتیکی و فناوری
با وجود رشد بالا، اقتصاد چین هنوز با مشکلاتی چون اختلاف طبقاتی، نابرابری منطقهای و تنشهای اجتماعی مواجه است. دولت تلاش میکند با سیاستهای بازتوزیعی، این شکافها را کنترل کند.
توسعه پرشتاب، فشار زیادی بر منابع طبیعی و محیطزیست وارد کرده است. آینده اقتصاد چین تا حد زیادی به توانایی در ایجاد تعادل میان رشد و پایداری زیستمحیطی بستگی دارد.
تحریمها، رقابت فناورانه با آمریکا و چالشهای ژئوپلیتیکی، فضای پیش روی اقتصاد چین را پیچیدهتر کرده است. چین برای عبور از این موانع، به سیاستگذاری هوشمند و انعطافپذیر نیاز دارد.
در نهایت، تجربه موفق اقتصاد چین ترکیبی است از هدایت دولتی، استفاده از بازار آزاد، سرمایهگذاری در آموزش و تکنولوژی و هدفگذاریهای بلندمدت. این کشور با بهرهگیری از ظرفیتهای داخلی و تعامل هوشمندانه با جهان، به الگویی برای کشورهای در حال توسعه تبدیل شده است.
اما مسیر پیشرو همچنان پرچالش است. پاسخ به این پرسش که چگونه اقتصاد چین رشد کرد، تنها یک روایت تاریخی نیست؛ بلکه راهنمایی است برای آینده اقتصاد جهانی و تجربهای تکرارناپذیر در سیاستگذاری مدرن.